Name:
Location: Tehran, Iran
ايميل email
RSS

2006/12/15

خانه زيبارويان خفته - ياسوناري كاواباتا


خانه زيبارويان خفته
نويسنده: ياسوناري كاواباتا
مترجم: كيومرث پارساي
نشر شيرين
چاپ اول زمستان 1380
1350 تومان
.
"ياسوناري كاواباتا" در سال 1899 در شهر "اوزاكا"ي ژاپن متولد شد. در نوزادي پدر و مادرش را از دست داد. مدت كوتاهي پس از آن، مادربزرگ و خواهرش نيز درگذشتند و وقتي به چهارده سالگي رسيد پدربزرگش نيز از دنيا رفت.
براي تحصيل به توكيو رفت و در 1924 از دانشگاه امپريال توكيو فارغ التحصيل شد. كاواباتا روايت گر دنياي تنها و بي عاطفه اي ست كه شخصيت هاي آثارش در آن محبوس اند. "سرزمين برف"، "داستان درياچه"، "به پيش"، "آواي كوهستان" از ديگر آثار ارزشمند اين نويسنده ي ژاپني ست. سال 1968 براي او و تاريخ ژاپن سال مهمي به شمار مي رود. "كاواباتا" نخستين داستان نويس ژاپني شد كه در اين سال جايزه ي نوبل ادبي را از آن خود مي كند و چهار سال بعد در سال 1972، در سن هفتادوسه سالگي با روش هاراگيري دست به خودكشي مي زند و از دنيا مي رود.
"خانه زيبارويان خفته" كه برگزيده به عنوان بهترين رمان قرن ژاپن است به راستي اثري ست زيبا، جذاب و تفكربرانگيز. اثري ست قابل تأمل كه دروني ترين رازهاي شخصيت داستان، بي باكانه توصيف مي شود و هر چه هست در برابر ما قرار مي گيرد. خلوت دنياي بي رحمانه اي كه هريك از خواننده ها به نوعي با آن درگير و آشنايند. شهوت.
كتاب "خانه زيبارويان خفته" كه با ترجمه ي نه چندان جدي ي كيومرث پارساي و با حذف قسمت زيادي از آن به چاپ رسيد، داستان خانه هايي ست با دختران زيبا مخصوص پيرمردان از كار افتاده. رئيس خانه دختران جوان باكره را عريان و خواب ( كه تأثير داروهاي خواب آور است ) به بستر پيرمردها مي فرستد تا در آغوششان كشند و شبي را به ياد خاطرات گذشته سپري كنند. هيچ كدام از اين پيرمردها حق هم آغوشي ( سكس ) با اين دختران ندارند و تنها به در آغوش كشيدن لمس آن ها بايد اكتفا كنند.
"يوكيو مي شيما" كه خود از بزرگترين نويسندگان ژاپن است اين داستان را شاهكاري يگانه مي داند كه نكته ها را در هزارلاي درونش نهفته دارد: ( نقل از مقدمه ي همين كتاب )
"... حكايت زيبارويان خفته و انگيزش احساسات، به مثابه جمع اضداد است: موجودي خفته چون جسد، بي آن كه كوچكترين اثري از روح در آن مشهود باشد، در اين قصه به انگيزش قوي ترين احساسات حيات، گماشته است. همين جسم بي جان نماست كه احساسات عاشقانه و شهواني ي دوستدارانش را بازتاب مي دهد و در واقع حيات را از خود ساطع مي كند.
... يك باكره تا هنگامي باكره باقي مي ماند كه به حريم دوشيزگي اش تجاوز نشود و نويسنده مي داند كه بايد چنين تجاوزي، يعني كاميابي از زيبارويان خفته، ناممكن شود تا بتوان باكره بودن را بالاتر و والاتر از شك در اصول و بي بندوباري قرار داد.
... در دنياي ادبيات اين نوع بدعت بسيار نادر است كه نويسنده اي تنها با توصيف پرسوناژهاي خفته، تا اين اندازه زنده و پرتپش، احساس زندگي انساني را سايبان كند."
"گابريل گارسيا ماركز": ( نقل از مقدمه ي همين كتاب )
"تنها داستاني كه آرزو داشتم نويسنده اش باشم، رمان "خانه زيبارويان خفته" ، اثر "كاواباتا" بود. سرگذشتي پرشور در مورد خانه اي پر رمز و راز در اطراف كيوتو كه پيرمردان ثروتمند مبالغ هنگفتي پول مي پردازند تا به روشي ابتكاري، بر احساسات مرده سرپوشي بگذارند... منتهاي آرزوي پيرمردان ثروتمندي كه ديگر مرد نيستند، اين است كه با حضور زيبارويان خفته، خاطرات گذشته را زنده كنند و در جوار آن ها، شب را به صبح برسانند."
شروع داستان "خانه زيبارويان خفته" بسيار گيرا و جذاب و در عين حال وسوسه انگيز است:
"حق نداشت دست به كار ناشايستي بزند، بانوي خانه به اگوچي پير اخطار داده بود. حق نداشت انگشت خود را در دهان دختر خفته فرو كند و يا كار بد ديگري از آن نوع انجام دهد."
البته به احتمال زياد كلمه ي انگشت جايگزين كلمه ي ديگري شده تا از سد سانسور ارشاد بگذرد.
"كيومرث پارساي" در انتهاي كتاب دو داستان كوتاه ديگر را نيز از اين نويسنده آورده: "دست" و "پرندگان و ديگر حيوانات".
"دست" داستان كوتاه اعجاب آوري ست. دختري دست راست خود را از مفصل شانه جدا مي كند و آن را به مردي براي يك شب امانت مي دهد.
"- اگر خميدگي و حركت آرنج و انگشتان نباشد، آن دست، به نظر مصنوعي مي آيد. تو آن را اين گونه دوست نخواهي داشت. دست راست را به من بده تا برايت درست كنم.
آنگاه دست راستش را از روي زانويم برداشت، لب هايش را به آرامي به مفصل آرنج و سپس به مفصل انگشت ماليد.
- حالا اين ها حركت هم مي كنند.
...
دست را از او گرفتم.
- فكر مي كني صحبت هم بكند؟ يعني با من حرف مي زند؟
دختر پاسخ داد:
- اين فقط كاري را مي كند كه يك دست مي تواند انجام بدهد. اگر حرف بزند، مي ترسم ديگر آن را به من پس ندهي. ولي در هر حال، مي تواني امتحانش كني. اگر با آن رفتار مناسبي داشته باشي، به حرفهايت گوش مي دهد."
"دست" داستان عشق و رابطه است. داستاني غيرواقع و نمادين كه رابطه ي جنسي ( سكس ) را به شيوه اي كاملأ نو بيان مي كند.

22 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام محسن جان
تولدت مبارك
من هم آپ شدم هم اشتباهم رو اصلاح كردم . كاملا درسته حق با شما بود ولي من فكر كردم فقط يه عكس نمادي بذارم . به هر حال مرسي حتما بهم سربزن

8:01 PM  
Anonymous Anonymous said...

یک جای خوب دیگه پیدا کردم انگار
مرسی بهخاطر معرفی کتاب

8:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

baba bazam ghadima !
bishtar up mikardi
man montazeram
az ketabe khodahafez GARI COOPER benevis dadash

12:06 AM  
Anonymous Anonymous said...

rasti ghabli man boodam yadam raft esmamo bezanam

12:33 AM  
Anonymous Anonymous said...

شده از ترس تو قبرستون خودنو خیس کنی ؟

10:08 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام تنبل خان
به روزم
يه سري به ما هم بزن رفيق!!

8:29 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام دوست گرامي از اينكه به ما هم سرزدي ممنونم كتاباي خوبو بده ماهم بخونيم در اولين فرصت شما را لينك خواهم كرد

6:26 PM  
Anonymous Anonymous said...

يادم رفت رحمتي حامد هستم

6:29 PM  
Anonymous Anonymous said...

جاي خوبيه براي اومدن و خوندن / اينجا

3:11 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام دادا
حالت چطوره؟
بيا يه چيزي گذاشتم تو وبلاگه خوراكه خودم و خودت !!!

6:35 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام! آقا واقعا استفاده مي برم

7:06 PM  
Anonymous Anonymous said...

با سلام
واقعاً وبلاگتان برايم جالب بود و با اجازه ي شما در وبلاگم بدان لينك دادم.
پيروز باشيد

12:27 AM  
Anonymous Anonymous said...

سپاس از حضور و لینک... جبران شد

بختیار باشی

6:09 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam
mohsen jan ye nega bendaz tazeh avazesh kardam

12:34 AM  
Anonymous Anonymous said...

محسن جان سلام
بيوگرافي و رزومه محمد رو زدم بيا حالشو ببر

1:44 PM  
Anonymous Anonymous said...

منتظر نوشته هاتون هستیم

9:26 AM  
Anonymous Anonymous said...

تولدت مبارک
چه کتاب جیگری انتخاب کردی.در مورد کتاب پاینده این جا رو ببین:http://hadivahidi.blogfa.com/post-11.aspx

12:15 PM  
Anonymous Anonymous said...

زمان بندی شما در معرفی کتاب خیلی طولانیه . . . دلیلش رو نمی دونم. شاید بهتر باشه مخاطبانتون رو زیاد تو کف نذارین.

2:04 PM  
Anonymous Anonymous said...

ba in osaf, arzesh dare in ketab ro begirim? ya sabr konim hade aghal noskheye english-i chizi azash peyda konim?!

4:58 PM  
Anonymous Anonymous said...

کتاب نوشت عزیز: لطفا ظلمت در نیمروز اثر کویسلر را بخوانید .امضاء:ناشناس

1:09 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام محسن جون خوبي ؟

2:47 PM  
Blogger نزهت said...

salam
chejuri mishe in ketabo taheie kard
roye internet pdf in ketab hast ? man natunestam peidash konam na inja na toye ketabkhuneha

9:41 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home