Name:
Location: Tehran, Iran
ايميل email
RSS

2006/08/18

حباب شیشه - سیلویا پلات


حباب شیشه
نویسنده: سیلویا پلات
مترجم: گلی امامی
نشر باغ نو
چاپ اول تابستان 84
3000 تومان
.
سیلویا پلات در 27 اکتبرسال 1932 در جامائیکا پلین ماساچوست در آمریکا به دنیا آمد. پدرش اتو اورلیا در سال 1940 در پی قطع شدن پایش، بر اثر ابتلا به دیابت می میرد. این مرگ تأثیر زیادی بر سیلویا گذاشت. خودش می گوید: "پدرم زمانی مرد که او را خدا می پنداشتم."
در سال 1952 قصه اش "یکشنبه در خانه مینتون ها" در مجله ی مادموازل به چاپ رسید و برنده ی جایزه شد؛ سردبیر مهمان مجله ی مادموازل.
تابستان 1953 به نیویورک می رود و یک ماه در دفتر مجله به کار مشغول می شود. در ضیافت های شکیل شرکت می کند و در هتل درجه یکی به نام باربیزون اقامت می کند. هنگامی که یک ماه اقامتش پایان می یابد و به خانه باز می گردد دیگر آن آدم قبل نیست. دختری ست بسیار افسرده و گوشه گیر. در زیرزمین خانه اش برای خودکشی 50 قرص خواب آور می خورد. پس از مدتی پیدایش می کنند. درمانش کرده و در آسایشگاه روانی بستری می شود.
سیلویا پلات پس از بهبودی، دانشگاه اسمیت را به اتمام می رساند که با جوایز متعددی برای شعرهایش همراه بود. در اکتبر سال 1955 با بورس تحصیلی ی فولبرایت عازم انگلستان شده، در کالج نیونهام دانشگاه کمبریج به تحصیل می پردازد.
تد هیوز، شاعر انگلیسی را در 25 فوریه ی 1956 در همین کالج می بیند و در 16 می ی همین سال با او ازدواج می کند.
سیلویا پلات و تد هیوز صاحب دو بچه می شوند؛ دخترشان "فریدا ربکا" متولد 1960 و پسرشان "نیکولاس فارار" در 1962. و در اکتبر سال 1962 از هم جدا می شوند.
سیلویا پلات پس از جدایی از تد هیوز، در ژانویه ی سال 1963 رمان "حباب شیشه" را با نام مستعار "ویکتوریا لوکاس" در انگلستان منتشر می کند و در 11 فوریه ی همان سال در لندن خودکشی می کند.
سیلویا پلات رمان "حباب شیشه" را بر اساس قسمتی از زندگی ی خود نوشت. داستان رمان مربوط به یک ماه اقامتش در نیویورک برای سردبیری مجله ی مادموازل، و بازگشتش به خانه، خودکشی و اقامت در بیمارستان روانی ست.
انتشار این رمان هفت سال به طول انجامید. پلات مجبور شد رمان را در انگلستان به چاپ بسپارد چرا که قوانین آمریکا کتاب را بر ضد اصول خانواده ارزیابی کرده بود. تنفر سیلویا پلات از مادرش، و در مقابل عشقش به پدر در این رمان کاملأ مشخص است. بحث خودکشی نیز از جمله مواردی بود که باعث متوقف ماندن کتاب در آمریکا شد.
"حباب شیشه" کتاب تکان دهنده ای ست. روایت انسانی ست که گویا چیزی گم کرده و امیدی به یافتنش ندارد. پلات فرو رفتن دختری را در سراشیبی ی افسرده گی چنان به آهسته گی و درست نشانمان می دهد که رها کردن رمان غیر ممکن به نظر می آید.
روایت رمان از دید اول شخص است که خود این امر باعث می شود تا مخاطب ارتباط بیشتری با شخصیت و اندیشه ها و حوادثی که برایش رخ می دهد برقرار کند. هر چه داستان به پیش می رود حال روحی ی دختر وخیم تر و وخیم تر می شود. به نوعی که وقتی دوباره برگردیم و به اوایل داستان نگاهی کنیم گویا با شخصیت دیگری روبروئیم. این تغییر و تحول چنان به خوبی پرداخت شده که ابدأ بیرون از رمان جلوه نمی کند.
خواندن رمان "حباب شیشه" تجربه ی لذت بخش، منحصر به فرد و از یاد نرفتنی ای ست.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home