کتاب نوشت

Name:
Location: Tehran, Iran
ايميل email
RSS

2006/11/24

نقد ادبي و دموكراسي - حسين پاينده


نقد ادبي و دموكراسي ( جستارهايي در نظريه و نقد ادبي جديد )
نويسنده: حسين پاينده
اننشارات نيلوفر
چاپ اول: پائيز 85
2800 تومان
.
حسين پاينده متولد 1341، منتقد، مترجم و دكتراي ادبيات انگليسي است. اوهم اكنون استاد و عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي است. برخي از تأليفات ارزشمند او از اين قرار است: "مقالات متعدد در نقد ادبي"، "درآمدي بر ادبيات 1 و 2"، "نقد ادبی و مطالعات فرهنگی: قرائتی نقادانه از آگهی های تجاری در تلویزیون ایران". و ازترجمه ها: "زبان شناسي و نقد ادبي - مجموعه مقالات زبان شناسان و منتقدان ادبي - (ترجمه مشترک)"، "نظريه رمان - مجموعه مقالات ديويد لاج، ايان وات، ديچز..."، "بکت و تئاتر معناباختگي"، "جيمزرابرتز". دكتر حسين پاينده از منتقدان، پژوهشگران و تئوريسين هاي برجسته نقد ادبي در ايران است. مقاله "تأملی درباره‌ی عنوان استاد" او كه در روزنامه توقيف شده "شرق" به چاپ رسيد، يكي از شاهكارهاي نوشتاري اوست.
" نقد ادبي و دموكراسي" مجموع يك مقدمه، سيزده مقاله و سه نمايه است. نوشتن عناوين كتاب تا اندازه اي جذابيت آن را نشان مي دهد. عنوان مقاله ها و بخش بندي هاي آن از قرار زير است:
مرگ مؤلف در نظريه هاي ادبي جديد؛ مقدمه، بحث و بررسي؛ 1- نقد نو 2- فرماليسم روسي 3- پسا ساختگرايي، نتيجه گيري.
تباين و تنش در ساختار شعر "نشاني" - نگاهي ست به شعر "نشاني" از "سهراب سپهري" -.
فراداستان: سبكي از داستان نويسي در عصر پسامدرن؛ مقدمه، 1- پسامدرنيسم 2- فراداستان 3- نظريه ي بازي.
ساختار يك رمان پسامدرن؛ هتلي با معماري پسامدرن - توصيف هتل " وستين بانونچر" در شهر "لس آنجلس" -، رماني با ساختار پسامدرن - نگاهي ست به رمان "صيد قزل آلا در آمريكا" نوشته ي "ريچارد براتيگان" -.
ملاحظاتي درباره ي چشم انداز جهاني شدن ادبيات معاصر ايران؛ مقدمه، 1- پديد نيامدن سبك هاي ادبي از دل ضرورت هاي اجتماعي و فرهنگي 2- فقدان گفت و گوي انتقادي با فرهنگ 3- فقدان جريان جدي نقد ادبي، ادبيات معاصر ما و چشم انداز جهانيِ فرهنگ.
"داستانك" و توانمندي آن براي نقد فرهنگ؛ مقدمه، ساختار داستانك، عناصر داستانك، تحليل يك داستانك نمونه، نتيجه گيري.
جايگاه مطالعات فرهنگي در رشته ي ادبيات.
شيوه هاي جديد نقد ادبي: مطالعات فرهنگي؛ آغاز سخن، بخش اول: معرفي مطالعات فرهنگي، بخش دوم: كاربرد مطالعات فرهنگي در ادبيات، نمونه ي اول: آگهي پنير كالبر، نمونه ي دوم: تلفن همراه صا ايران، فرجام سخن.
بررسي يك آگهي تلويزيوني از منظر مطالعات فرهنگي؛ مقدمه، بحث و بررسي؛ آگهي ماشين لباسشويي دوقلوي حاير،نتيجه گيري.
اسطوره شناسي و مطالعات فرهنگي: تبيين يونگ از شكل گيري اسطوره اي مدرن؛ مقدمه، بحث و بررسي؛ يونگ و اسطوره، رمزگشايي از يك اسطوره ي مدرن، نتيجه گيري.
فرويد و نقد ادبي؛ شالوده ي نظري رويكرد فرويد به ادبيات، فرويد و روانكاوي داستايوسكي، سخن آخر.
نقد ادبي و دموكراسي.
"شحنه بايد كه دزد در راه است" بررسي مصداق هاي سرقت ادبي در كتاب نظريه هاي نقد ادبي معاصر؛ مقدمه، 1- سرقت ادبي چيست؟ 2- مصداق هاي سرقت ادبي در يك كتاب درسي 3- برخي پيامدهاي حقوقي و فرهنگي سرقت ادبي، سخن پاياني.
در پايان هر مقاله "پاينده" مراجع ذكر شده و مورد استفاده قرار گرفته در هر مقاله را آورده است. كتاب با سه نمايه پايان مي يابد: 1- نمايه ي اشخاص 2- نمايه ي آثار 3- نمايه ي موضوعات.
"حسين پاينده" در مقدمه زيباي كتاب چنين آورده است:
( ميتوان استدلال كرد كه وضعيت نقد ادبي در دانشگاه هاي ما، به مراتب وخيم تر از وضعيت آن در بيرون دانشگاه است. در فهرست درس هاي رشته ي ادبيات فارسي در مقاطع تحصيلات تكميلي، هنوز درسي به نام نظريه و نقد ادبي اساسأ وجود ندارد. در مقطع ليسانس، دانشجويان رشته ي ادبيات فارسي فقط دو واحد نقد ادبي مي خوانند كه آن هم فقط در سال هاي اخير امكان پذير شده است.)

2006/11/17

گل هاي معرفت - اريك امانوئل شميت


گل هاي معرفت (مجموعه سه داستان)
نويسنده: اريك امانوئل شميت
مترجم: سروش حبيبي
نشر چشمه
چاپ اول تابستان 1383
1300 تومان
.
معرفی ی نويسنده در معرفي ي رمان انجیل های من نوشته ی اریک امانوئل اشمیت
.
."گل هاي معرفت" سه داستان كوتاه است از سه مذهب مختلف. سه راه مذهبي ست براي رسيدن به روشنايي و فرزانه گي. كاري به اعتقاد به اديان يا خداوند ندارم. داستان ها جذابند و در عين حال قابل تأمل. تفكراتي ست انساني و مهرآميز. در هر سه داستان اعتقادي بيروني به چيزي دروني تبديل مي شود و همين دروني شدن ايمان است كه باعث رشد و تكامل شخصيت هاي داستان مي شود. كسي كه اين داستان ها را مي خواند به راحتي مي تواند به ماوراءالطبيعه اعتقاد نداشته باشد. اعتقاد به ايمان امري ست جدا. بدون ايمان حركتي به وجود نمي آيد و ايمان در فرديت و درون تجلي مي يابد.
گل هاي معرفت مجموعه ي سه داستان كوتاه است: "ميلارپا"، "ابراهيم آقا و گل هاي قرآن"، "اسكار و بانوي گلي پوش"
"ميلارپا" داستاني ست عرفاني – بودايي كه در پاريس زمان حال و تبت هزار سال پيش مي گذرد. "سيمون" كه در پاريس زندگي مي كند، توسط خوابها و زني اثيري متوجه مي شود كه "سواستيكا" بوده است در تبت. دشمن "ميلارپا بوده و روحش به روشنايي نرسيده است. زندگي خود را صدهزار بار تعريف مي كند تا نجات يابد و اين كه ما مي خوانيم دفعه ي صدهزارمين است. تأثير "هرمان هسه" بر "شميت" به وضوح روشن است. دلبستگي به آيين فرزانگان و رازهاي دين بودا و عرفان مشرق زمين اگر در "سيذارتا" يا "دميان" با روايتي داستاني و نمادها و نشانه ها بيان مي شود، در "ميلارپا" با موعظه و سخنان حكيمانه و روايتي آموزنده گفته مي شود:
"دريافته بودم كه تكرار اوراد كاري بي حاصل است. فقط تلاش است كه به نتيجه مي انجامد. دريافته بودم كه نيكي به اراده نيرومندتري نياز دارد تا بدي. اين را هم آموخته بودم كه كالبد من كشتي ي ظريفي است سخت آسيب پذير. اگر آن را با بار گناه سنگين كنم غرق خواهد شد و اگر با دوري جويي از شهوات و بخشندگي و فراموش كردن خود سبكبارش سازم مرا به ساحل عافيت مي رساند و عاقبت ... "
اين كه تعريف داستان "سواستيكا" براي "سيمون" نجات بخش است، ستايشي ست از ادبيات و تأثير گذاري ي آن. "سيمون" با نقل صدهزارمين بار اين داستان به صورت نوشتاري – يعني داستان "ميلارپا" كه در اختيار ماست – بيش از آنچه بايد داستانش را تعريف مي كند. در هم تنيدن منِ راوي "سيمون، سواستيكا" با اوي "ميلارپا" كه به صورت من در مي آيد نكته ي جذاب و پر مفهومي ست كه "شميت" به خوبي از عهده ي آن برآمده. راوي "سيمون، سواستيكا" مي گويد:
"آدم هميشه به داستان هايي كه نقل مي كند آلوده مي شود. آن قدر از سيمون به سواستيكا رفتم، يا ميلارپا شدم كه اسمهايم را از ياد مي برم. شناسنامه ام را فراموش مي كنم و كيسه حاوي عادتها و واكنشهايي را كه "من" مي ناميم از دست مي دهم. سبكبار سفر مي كنم."
"سيمون" با نقل خاطره ي بدي هاي خود – "سواستيكا" – به "ميلارپا" در هزار سال پيش، به "ميلارپا" نزديك تر مي شود و خود به روشنايي مي رسد.
"ابراهيم آقا و گل هاي قرآن" داستان رهايي ي پسري ست از بند پدر. "موسي" كه با پدر بداخلاق و ساكت و خسيس اش تنها زندگي مي كند، روزي تصميم مي گيرد كاري را كه دوست دارد انجام دهد. به محله ي "پارادي" مي رود و با زني مي خوابد تا مرد شود. جمله ي شروع داستان در عين اين كه حاوي ي مفهوم اثر است، جذابيت و گيرايي ي خاصي دارد:
"يازده ساله بودم كه خوكچه ام را شكستم و رفتم الواطي!"
"موسي" با "ابراهيم آقا"، مغازه دار مسلمان صوفي مسلكي آشنا مي شود و پله هاي بزرگ شدن – مرد شدن – را يكي يكي مي پيمايد. اتفاقاتي كه در زندگي ي او روي مي دهد در عين تلخ بودن درس هاي بزرگي مي شوند تا او مستقل، راه خود را پيدا كند.
"در مدرسه با خودم گفتم كه يك دقيقه هم وقتم را نبايد تلف كنم. بايد عاشق شوم ... مي بايست به همه ثابت كنم كه مي شود مرا دوست داشت آن هم پيش از آنكه بفهمند كه حتي پدر و مادرم، يعني تنها كساني كه مجبور بودنند تحملم كنند، نتوانسته بودنند دوستم بدارند و ترجيح داده بودند فرار كنند."
رابطه ي "موسي" با "ابراهيم آقا" رابطه اي مي شود در راستاي تعالي ي هر كدام. هر يك از ديگري چيزي مي گيرد كه ندارد و سخت به آن محتاج است.
"چشم هاي مرا مي بست و به اماكن عبادت مي برد و من از بوي محل مذهب حاكم در آن مكان را حدس مي زدم.
- اين جا بوي شمع مياد، حتمأ كليساي كاتوليكه.
- درست گفتي سنت آنتوانه.
- اين جا بوي كندر مياد، بايد كليساي ارتدكس باشه.
- درست گفتي، سنت سوفيا است.
- اين جا بوي پا مياد، حتمأ مسجده. عجب بوي تندي!
- بله، اين جا مسجد كبوده. ولي ... "
كه البته طنز و كنايه اي ظريف و زيبا نيز دارد، كه در ادامه ي گفتگو روشن مي شود.
"اسكار و بانوي گلي پوش" داستاني ست از نامه هاي يك بچه به خدا. "اسكار" كه سرطان خون دارد و دكترها از او قطع اميد كرده اند به توصيه ي "مامي رز" (بانوي گلي پوش) تصميم مي گيرد براي خدا نامه بنويسد و روزي يك چيز از او بخواهد.
"- خيلي خوب، پس مي تونم هر چي خواستم بهش سفارش بدم؟ مثلأ اسباب بازي، شكلات يا اتومبيل...
- نه اسكار، خدا كه بابانوئل نيست. تو فقط مي توني چيزاي ذهني ازش بخواهي.
- مثلأ؟
- مثلأ شجاعت، صبر، روشني!
- خوب، فهميدم.
- از اين گذشته، مي توني براي رفيقات ازش چيزي بخواي!
- با روزي يه خواهش، مامي رز؟ نه، بايد صرفه جويي كنم. فعلأ خواهشامو براي خودم نگه مي دارم."
"اسكار" روزي يك خواهش از خدا مي كند و فردايش در انتظار برآورده شدن است. ياد مي گيرد براي كسي كه دوست دارد هم چيزي بخواهد و ...
نوع بيان و درك "اسكار" در نامه ها گرچه به يك پسر بچه ي ده ساله نمي آيد و حرفهاي گنده مي زند و ترجمه هم به آن شدت بخشيده، اما نمي توان اين را عيب داستان دانست. اين كه من در ده سالگي اين چيزها را نمي فهميدم دليل بر اين نيست كه كس ديگر هم نفهمد."اسكار" از "مامي رز" چيزها ياد مي گيرد صبر، بخشش، عشق، و... . در متن نامه ها رشد فكري ي او به خوبي محسوس است. اما اين تنها "اسكار" نيست كه متحول مي شود. "مامي رز" هم پا به پاي او شاد تر و فهميده تر مي شود. هر دو بازي اي را شروع مي كنند كه از نكات جالب و پرمفهوم داستان است. دوازده روز به پايان سال مانده و هر روز را به ازاي ده سال فرض مي كنند. "اسكار" روز اول متولد مي شود و سر ظهر پنج ساله و آخر شب ده ساله مي شود. در انتها گويا "اسكار" زندگي را تا به انتها مي رود.